ویروس تمرکز گرایی و انحصار ثروت و قدرت در دست یک اتنیک خاص در ایران کثیر المله ؛سدی بوده است که جلوی رشد و تکامل اجتماعی جوامع ایران را گرفته است .تا انقلاب مشروطه در ایران یک نوع فدرالیسم سنتی خاکم بود و خودمختاری های محلی در تمام ایران رایج بود . در ایران؛ السنه ثلاثه رایج بود و هر ایل و عشایری یک یا چند نماینده در حکومت داشت که رابط بین ایل و دولت بودند و درامور محلی و تصمیم گیریها کاملا مستقل بودند و یک شناسایی متقابل بین حکومتهای خودمختار محلی و حکومت مرکز وجود داشت و همه یکسان مورد احترام حکومت مرکزی بودند و تشکیل اردوی دولتی به سران ایلات و عشایر بود . درتاریخ از آنان به نام والی نام برده شده است که مترادف استاندار امروزی میباشد .والی در امور مربوط به سیاستگزاریها مستقلا و با کمک کلانتران و بخشداران و فرمانداران عمل میکرد . آنچه باید صورت میگرفت این بود که این مناسبات سنتی باید قانونمند میشد و برحسب پیشرفت اجتماعات یک پروسه تکوین و توسعه ملی جایگزین مناسبات کهن میگردید . انقلاب مشروطه به همین علت صورت گرفت تا مناسبات جدید قانونی و اداری و دموکراتیک جایگزین مناسبات سنتی گردد و به همین علت نخبگان سیاسی و تجدد خواه بختیاری و آذربایجان و گیلک و دیگر ازادیخواهان موجبات انقلاب مشروطه را فراهم ساختند تا بر استبداد و خودکامگی شرقی پایان دهند . بهترین دستاورد انقلاب مشروطه ؛ایجاد انجمنهای ایالتی و ولایتی بود که تضمین کننده مشارکت سیاسی همه ملیتها در قدرت سیاسی کشور بود .
به علت ترک ستیزی و اشاعه آن از طرف دولت مرکزی ؛ایرانیان نتوانسته اند به نکات مثبت حکومت قاجار واقف شوند . چون طبق روال معمول هر حکومت تازه پا ؛برای ایجاد حقانیت خود به نفی تمام مناسبات حکومت ماقبل خود میپردازد تا خورا موجه و مشروع بنماید . در دوران قاجار یک نوع دموکراسی سنتی وجود داشت و انحصار زبانی و نژادپرستی و برتری جویی قومی وجود نداشت . اگر سیستم سلطنت مطلقه بود ؛با انقلاب مشروطه زمینه تجدد و پیشرفت فراهم میگردید .آنچه امروزه در ادبیات سیاسی قوم فارس به عنوان (حکومتهای قبیله ای ) نام برده میشود ؛ در حقیقت همان حکومتهای دموکراتیک و سکولار مناطق ملی در ایران است . متاسفانه ادبیات تبعیض و تحقیر هنوز در بین فارسها از بین نرفته است و با اینکه سالیان است در جوامع دموکرات و فدرال غرب زندگی میکنند ؛ اما خودرا محق و مجاز میدانند تا به نفی حکومتهای محلی بپردازند تا خودرا و قومگرایی فارس شیعه را موجه جلوه دهند .در حقیقت سیر نزولی جوامع ایران از زمانی شروع شد که اجانب ؛ قزاقان بیسواد را در مسند قدرت قراردادند و پروسه تکامل را دچار وقفه کردند . با برامدن رضاشاه . حمله نظامی به حکومتهای سکولاردموکراتیک محلی شروع شد و زبانها قطع گردید و حکومتهای نظامی و پاسگاهای ژاندارمری تحت فرمان تهران ؛ سیاست سرکوب و تحریم و تحقیر را به اجرا نهادند . ناملایمات سیاسی امروز ریشه در گذشته دارد . اگر در رژیمهای مطلقه قبلی نهادهای دموکراتیک در کشور به وجود امده بود مردم زیر بار دیکتاتوری مذهبی نمیرفتند .شکست سلطنت در ایران ؛ شکست سنترالیسم و برتری جویی قومی بود .سیستم تک زبانی و تک ملیتی در ایران کثیر المله و کثیر الزبان ؛ و عدم مشروعیت ان از طرف ملیتها ؛ باعث شد تا حکومت قبلی به سرنیزه متوسل شود و اختناق و تبعیض و تحقیر ملیتها ,روند حاکم در جامعه شود .این سیاستهای تمامیت خواهی و انحصار طلبانه ؛ تحت لوای وطنپرستی عنوان میگردید و یک نوع ناسیونالیسم کاذب تبلیغ میگردید .این سیاستها در حقیقت در تضاد با هموطندوستی بود و در ضدیت با حقوق انسانی و حقوق طبیعی انسان .مشگل کنونی فارس ها این است که خودرا ملت مینامند و ملتهای دیگر ایران را قوم و قبیله . ملت ستیزی فارسها سیستماتیک و سازمان یافته است و با بر آمدن رضا شاه توسط فارسها ؛توسعه یافت و گسترش پیدا کرد . اینها به تاثیر واژگان بر ذهن واقف هستند و میدانند که کلیشه های ذهنی بر رقتار انسان تاثیر میگذارد. از این رو همواره در رابطه با ملیتهای ترک . کرد . بلوچ . لر . گیلک . و ترکمن و عرب از واژگان منفی استفاده میکنند تا تاثیر مخربی بر زندگی و کار و تجارت ما ایجاد کنند . فرهنگ فحاشی و توهین جامعه فارس زبان ؛ باعث شده است تا یک گسل ملی در جامعه حاکم گردد و خشونت استمرار داشته باشد . آمار سیصد هزار نزاع خیابانی در سال و چندین ملیون پرونده در دادگاهها ؛ بیانگر گسل ملی و تضاد نهادینه شده درایران میباشد .بدون تقدس زدایی از جعلیات رضاشاهی ؛ قوم فارس از چرخه خشونت ؛ استبداد و عقبماندگی نجات نخواهد یافت و به ملل همسایه نیز آسیبهای جدی خواهد رساند .فعالین سیاسی فارس در حالیکه فریاد دموکراسیخواهی سر میدهند ؛همزمان به سیصد ملیون ترک وسیصد ملیون عرب که دارای ۲۲ کشور در سازمان ملل هستند فحاشی میکنند و گروههای دیگر اتنیکی ایران را قبیله مینامند . این واژه قبیله ؛ تداعی کننده قبیله های آمازون و افریقا است که خیلی حساب شده و موذیانه در رابطه با ما استعمال میشود اگر بخواهیم غلل و انگیزه های این خشونتهای کلامی را بررسی کنیم باید به علل روانشناسی آن توجه کنیم . از نظر روانشناسی اجتماعی معمولا تحقیر شدگان اقدام به تحقیر دیگران میکنند . فارسها چون در این ۱۴۰۰ سال گذشته تحت سلطه عربها و ترکها بوده اند ؛ مجبور هستند لاینقطع به تحقیر و فحاشی به ترک و عرب بپردازند و در کتابهای درسی و کتب تاریخی آن را به نسلهای بعدی انتقال دهند . تفکر تمرکز محور و تمامیت خواه در ایران شکست خورده است . در دنیای مدرن امروزی دموکراسی یعنی احترام به بشر و حقوق طبیعی انسانها . دموکراسی یعنی هر آنچه برای خود میخواهیم برای دیگران هم بخواهیم . تا مادامیکه فارسها به تبعیض و ستم ملیتهای ایران اعتراف نکنند و از بابت آن پوزش نخواهند امیدی به همکاری و ائتلاف مبارزاتی نیست .ما راه خودرا یافته ایم و بدون همکاری با سرکوبگران سابق خود به احقاق حقوق طبیعی و انسانی خود میندیشیم .
بختیار