درمیان حوادث تاریخی ایران؛انقلاب مشروطیت جایگاه برجسته ای دارد.در جریان این انقلاب ایرانیان بر استبداد قرون وسطایی فائق میایند و برای اولین بار از آزادی؛ملت؛ قانون ؛عدالت اجتماعی و پارلمانتریسم؛صحبت به میان میاید ولی به علت بی تجربگی انفلابیون و بازیهای سیاسی مشروعه خواهان و نیروهای استعماری ؛انقلاب از مسیر طبیعی خارج و به بیراهه کشیده شد.عواملی که باعث بوجود امدن و انحراف آن شد مورد نظر ما نمیباشد ؛اما با توجه به اینکه برای هر انقلابی باید زمینه های فکری و اجتماعی-اقتصادی لازم فراهم گردد تا حرکت شروع شود ؛اجمالا از چند نمونه نام میبریم.
عدالتخواهی و مقابله با ظلم و ظالم که ریشه در فرهنگ ایران دارد ؛عاملی بود برای به حرکت در آوردن توده ه مردم . احکام و قوانین شرع ناظر بر کلیه دعاوی حقوقی و جزایی بود و چگونگی صدور حکم و اجرای آن تابع سلیقه و میل فقها و روحانیون بود و مجازاتهای اسلامی که ظالمانه و دور از انسانیت بود از قبیل بریدن دست ؛بریدن گوش و بینی و سنگسار کردن در مورد محکومین بد بخت به اجرائ در میامد که سبب انزجار روشنفکران آن دوره گردیده بود. عامل دیگر ؛جنگ طولانی و فرساینده ایران و روسیه بود که باعث از دست رفتن سرزمینهای حاصل خیز گرجستان و قفقاز گردید. عامل دیگر اخذ وامهای کلان دربار ناصر الدینشاه از دولتهای اروپایی بود که منافع کشور را در اختیار بیگانگان قرار داده بود.مسافرت نخبگان ایلی به اروپا برای تحصیل و آشنایی با جوامع دموکراتیک غربی ؛نشر کتب و مطبوعات که در خارج از کشور منتشر میشد ؛ مانند روزنامه قانون که در لندن منتشر میشد و روزنامه های ثریا ؛ حکمت ؛ اختر ؛ و پرورش که در مصر و استانبول منتشر میشد ؛باعث بیداری مردم و حرکت روشنفکران و شاعران و نویسندگان میگردید.
مظفر الدینشاه در تاریخ ۱۴ مرداد۱۲۸۵شمسی فرمان مشروطه را امضا کرد و شش ماه بعد بدرود حیات گفت و محمد علی میرزا ولیعهد زمام امور را بدست گرفت و اتابک را برای تصدی مقام نخست وزیری از اروپا احضارکرد؛در مجلس به انتصاب اتابک اعتراض شد و گفته شد که او حق بازگشت به ایران را ندارد تا چه رسد به آنکه ریاست دولت مشروطه را داشته باشد.مشروطه خواهان مبارزه خودرا تشدید بخشیدند و اتابک توسط عضو نمره ۴۱ انجمن مخفی فدایی ملت کشته شد.محمد علی شاه قتل اتابک را مقدمه زوال حکومت خود دانست و به توطئه و دسیسه علیه ازادیخواهان پرداخت . مرکز مقاومت از تهران به اصفهان و تبریز و گیلان منتقل شد و سه نقطه اتکا برای آزادیخواهان بوجود آمد و از این زمان بود که بختیاریها خودرا مستقیم وارد صحنه سیاست کردندو نقش بزرگی را در براندازی استبداد به عهده گرفتند ؛ ولی چرا و چگونه ؟
پاولویچ در کتاب ” سه مقاله در باره انقلاب مشروطه “؛ مینویسد؛ این بختیاریها چه کسانی هستند؟ اینطور مبارزه قطعی در راه مشروطیت و دفاع از آن ؛در مقام حمله به دشمنان داخلی و خارجی ناشی از کجاست ؟
در این مقاله کوشش خواهد شد تا حدودی به این پرسشها جواب داده شود . قبل از هر چیز ؛به این نکته باید توجه شود که بافت ایلی-عشایری بختیاری به نحوی است که دو برادر در راس ایل قرار داشتند و باعث انسجام و قدرت بخشیدن به کنفدراسیون بزرگ ایل شدند . ایندو به نامهای حسینقلی خان و امامقلی خان که مشترکا اداره امور ایل را به عهده داشتند و قوم بختیاری آنها را در کسب قدرت و اعتبار بیشتر برای ایل ؛همراهی میکرد و در این راه از بذل جان دریغ نمیکرد.امامقلی خان چون به مکه رفته بود به حاجیلخانی معروف شد و حسینقلی خان که به مکه نرفته بود به ایلخانی معروف بود ؛اما هردو ایلخانی بختیاری و همطراز یکدیگر بودند. بقیه سران و خوانین بعدی ایل بختیاری به یکی از این دو خانواده متعلق بوده و نسبت عموزادگی با یکدیگر دارند. وقتی انگلیسی ها پا به درون منطقه بختیاری گذاشتند و به این بافت خانوادگی درون ایلی پی بردند ؛ برای اجرای سیاستهای خود ؛این پدیده را تشدید میکردند و هر کدام از اولاد این خوانین که در جهت سیاستهای جهانی انها قدم بر میداشت دارای اسلحه و قدرت و منافع بیشتری میشد و بناچار آن دسته دیگر ضعیف میشدند ودر تعارضات سیاسی مجبور بودند خودرا به حکومت مرکزی نزدیک سازند تا از طریق دولت ؛ حکومت بختیاری به انها تفویض گردد.
ریچارد کوتام ؛ در کتاب “ناسیونالیسم در ایران ” در این رابطه مینویسد :این تصور وجود دارد که بریتانیا برای استیلای خود بر قلمرو ایلات ؛ همیشه از آن شیوه دیرینه خود به نام تفرقه بینداز و حکومت کن ؛استفاده میکند و به استناد بیوگرافی هایی که در دولت انگلیس از رهبران اقوام در آرشیو های محرمانه خود نگهداری میکند ؛بخوبی از نقاط ضعف و قوت هر یک از آنها اطلاع کافی دارد ؛چنانچه یکی از رهبران ایلات با آنها مخالفت کند ؛بلافاصله رقیب او مورد حمایت عمال انگلیس قرار میگیرد ؛و شاید با بکار بردن همین شیوه آنها توانستند از راه های تجاری و میدانهای نفتی خود حفاظت کنند.
دکتر الیزابت مکبن رز ؛ در کتاب خود به نام “با من به سرزمین بختیاری بیایید “؛ در این مورد مینویسد: “در اواخر سال ۱۹۰۷ صمصام السلطنه توطئه ای را کشف کرد که برادر نا تنی اش ؛سردار ظفر؛ با زد و بند هایی که با دربار کرده ؛قریبا به جای او به سمت ایلخانی بختیاری ؛منصوب خواهد شد .”. رقابت برای سران بختیاری شاید عامل مهمی در حرکت انقلاب بوده باشد ؛ اما انگیزه های مهم تری هم بوده اند؛یکی از آنها وجود سردار اسعد بوده است که در آن زمان پس از آنکه هفت سال در زندان ناصر الدینشاه سپری کرده بود و پدرش ؛مرحوم ایلخانی ؛به طرز فجیعی به دست شازده ظل السلطان ؛در اصفهان کشته شده بود و به مصداق :پدرکشتی و تخم کین کاشتی پدر کشته را کی بود آشتی . به پاریس پناهنده شده بود که در آنزمان مهد تمدن و مرکز اندیشه های نوین بود و در اندک مدتی جذب افکار مترقی و آزادیخواهانه قرار گرفت و از تجربه تلخی که از استبداد و خود کامگی داشت ؛از صمیم قلب تصمیم گرفت که ملت ایران را از زیر یوغ استبداد رها سازد و به عدالت دست یابد.
مهدی ملک زاده در کتاب ” انقلاب مشروطیت ایران ” ؛ مینویسد “سردار اسعد یکی از اعضای فعال گروه مشروطه خواهان بود که در خارج از کشور اقامت داشته و علاقمند بود که هر چه زود تر مشروطه در ایران بر قرار شود . او پس از مراجعت به بختیاری طی تلگرافی ؛وفاداری خود را به مقام سلطنت ابراز داشت و در آن تلگراف خواستار بازگشایی مجلس و اسقرار مشروطیت شد.”
ماجرای مراجعت سردار اسعد به بختیاری را از زبان مخبر الدوله هدایت مینویسیم ؛ ” در زمستان قصد پاریس کردم ؛ شاخص میان ایرانیان علیقلی خان سردار اسعد است . گاهی به منزل او میروم او مردمی است ؛ غالب اشخاص سرسفره او حاضر میشوند . عصر ها به کافه دولاپه ؛ جنب اپرا میرود ؛جمعی دور او را گرفته اند . منزل من قابل آمدن کسی نیست از هتل های خیلی متوسط است ؛ اگر نخواهم بگویم پست . غالبا بیرون میرفتم که اگر کسی آمد؛ منزل نباشم . در تهران مراوده با سردار نداشتم ؛ در پاریس رفیق شدیم تا آنجا که روزی به من گفت میخواهم با شما شوری کنم . موقع به دست نمیامد تا روزی خلوت افتاد ؛ گفت میخواهم به لندن بروم با سر هاردینگ سابقه دوستی دارم ؛بگویم مردم شمال ایران به روس و مردم جنوب به انگلیس متوجه بودند و هستند و ما هما نیم که بودیم . در این تغییرات نظر شما چیست ؟ گفتم حد وسطی هم وجود دارد و آن خود ایران است ؛ آن را هم بپرسید ؛ تکلیف دوستی با آن حد وسط چیست ؟. هاردینگ گفته بود ؛ دوستی آن جماعت با دوستی ما تباینی ندارد . تقی زاده هم به پاریس آمد ؛ در کا فه دولاپه ؛ اطاق مخصوص به خرج سردار اجاره روزانه شد …… اخبار نهضت رشت و اصفهان میرسید . روزی به سردار گفتم ؛منهم صحبتی با شما دارم . خلوت میسر نمیشد ؛ تا روزی در موقع حرکت به کافه دو لاپه ؛ من واو تنها در یک اتومبیل نشستیم و مرتضی قلیخان و دیگران در اتومبیل دیگر؛ به شوفر گفتم آهسته تر بران . به سردار گفتم موقع نشستن در پاریس در یک اتومبیل نیست . بروید اصفهان و نهضت را اداره کنید . گفت از کی نتیجه بدست آید ؟ . گفتم تاریخ را خوب میدانید ؛ همه اشخاص بزرگ نمیدانستند آخر کار چه میشود . اقدام کرده ؛ آنان که نتیجه گرفتند مشهور شدند . اگر کار یشرفت نکرد بر میگردید پاریس . اما اگر پیشرفت کرد سردار دیگری خواهید بود . گفت رفیق نداریم . گفتم کار را یک نفر میکند . بروید اصفهان و قوت باشید من میروم تهران و صحبت میکنم . ”
پس از این صحبتها ؛سردار اسعد به لندن رفت و با سر هاردینگ ؛ دیپلمات انگلیسی محرمانه ملاقات کرد . بعد از مراجعت در کافه دولاپه ترتیب جلساتی را داد . تقی زاده از لندن و مخبر السلطنه از برلین به پاریس آمده در این جلسات حاضر میشدند و سردار را برای قیام بختیاری تشویق میکردند . عاقبت سردار محرمانه وارد خاک ایران شد وبا صولت الدوله قشقایی و شیخ خزعل؛حاکم محمره ؛هماهنگی نمود واز شیخ مبلغ سی هزار تومان ؛ برای مخارج قیام وام گرفت و در اصفهان با حاج آقا نورالله و آقا نجفی که از متنفذین بودند ملاقات کرد ودر بختیاری با سردار بهادر و سردار محتشم و صمصام السلطنه ؛هماهنگی های لازم را انجام داد و با عجله به پاریس بازگشت و جلسات را در کافه دولاپه از سر گرفت.
آزادیخواهان در این موقع بر شدت فعالیت خود افزودند و مجالس سری و مخفیانه تشکیل میدادند و قرار شد که بر تعداد انجمن ها افزوده گردد. بنا براین یک انجمن اصلی و چند انجمن فرعی تشکیل شد . در این موقع صمصام السلطنه که برادر بزرگتر سردار اسعد بود ؛ به حکم محمد علیشاه از حکومت بختیاری منفصل؛ سردار ظفر به سمت ایلخانی منصوب شده بود. انجمن ولایتی اصفهان؛ کمیته سری را فرا خواند و قرار شد که نیروهای رزمی را جهت تحکیم مبانی مشروطیت ؛آماده نمایند . بهمین منظور از عزل صمصام السلطنه و نارضایی و حس انتقامجویی او استفاده کرده ؛ به دستور حاج آقا نورالله ؛دکتر مسیح خان را محرمانه به شلمزار ؛ محل سکونت صمصام در بختیاری ؛ فرستادند و از صمصام خواستند که به اصفهان بیاید و شهر را تصرف کند . اکثریت سران ایل به صمصام السلطنه اعتقاد و ایمان داشتند و برای مبارزه با استبداد ؛ خود نیز آمادگی داشتند . صمصام از کلیهرهبران سیاسی ایل و کلانتران بختیاری دعوت کرد که به شلمزار بیایند و در یک جلسه ایلی ؛ برای امر مهمی ؛ وارد مذاکره شوند. بعد از ظهر یکی از روزها جلسه با مذاکرات با حضور دویست و پنجاه نفر از سران بختیاری تشکیل گردیدو قرار شد حضار ظرف دو روز دسته دسته با هم تماس گرفته و تصمیم نهایی را اتخاذ نمایند . دو روز بعد جلسه مجددا تشکیل گردید.
دانشور علوی در کتاب خود به نام
” تاریخ انقلاب مشروطه و جنبش وطن پرستان اصفهان ” مینویسد ؛ در این جلسه یکی از خوانین جوان متذکر شد که ایل بختیاری برای مبارزه با استبداد و تحکیم مشروطیت آماده و مهیا میباشد ؛ ولی در اصفهان کسانی که قلبا با این منظور همراه و مساعد و مورد اطمینان باشند ؛ کمتر هستند و از طرف دیگر یکی ازعموزادگان خوانین بنام ضرغام السلطنه ؛ با کدورتی که با دیگر خوانین دارد ؛ ممکن است در صورت قیام ؛ ایجاد دودستگی نماید و به کمک دولتیان بشتابد . در صورت اطمینان از این دو موضوع ؛خوانین آماده کارزار میباشند. مراتب به کمیته سری اصفهان ارسال شد و قرار شد در روستای سومی این دو خان با هم ملاقات کنند و اسباب رفع کدورت فراهم شود و از وضع داخلی اصفهان هم خوانین را مطمئن ساختند که تشریک مساعی خواهند کرد . صمصام و ضرغام هرکدام با عده زیادی سوار به روستای سوم ؛دزک ( ( dezakمتعلق به دیگر عموزاده خود امیر مفخم رفتند و در آنجا فتحعلی خان سردار معظم بختیار؛(پدر بزرگ نگارنده) ؛ از انان پذیرایی گرمی به عمل آورد و دو خان بزرگ روی یکدیگر را بوسیدند و تجدید عهد و پیمان نمودند و به اوطان خود مراجعت نمودند و به تدارک سوار و سپاه و اسلحه بر آمدند “. نیروهای بختیاری به فرماندهی ضرغام السلطنه در دونقطه در اطراف اصفهان متمرکز شدند اما انجام عملیات را به سه شرط موکول کردند .
۱—کمک بلاشرط و نا محدود انجمن ولایتی و کمیته مخفی با بختیاریها
۲—تامین محل پرداخت جیره و حقوق پارتیزان های بختیاری
۳– ملحق شدن گروهی از معاریف شهر به قشون بختیاری قبل از ورود به شهر
هر سه شرط مورد قبول واقع گردید و بدین ترتیب پس از سه روز جنگ و کشته شدن تعدادی جوانان بختیاری که ابوالقاسم خان پسر ضرغام هم جزو آنان بود ؛شهر به تصرف درآمد و اقبال الدوله حاکم اصفهان با لباس زنانه به کنسولگری روس پناهنده شد.
قلعه دزک محل سکونت سردار معظم بختیار.در چهارمحال
انجمن قبلا باسردار اسعد گفتگو کرده بود که پس از ورود به ایران اردوی بختیاری و اردوی ملی را برای به دست آوردن مشروطه به تهران گسیل دارد و در قم توقف نماید و از آنجا با دولت مذاکره نماید و در صورت پا فشاری دولت در ادامه حکومت مطلقه ؛ نیرو به تهران برود.
سردار اسعد در روز ۱۵ربیع الثانی۱۳۲۷یعنی یک روز بعد از فتح قزوین به دست مجاهدین شمال ؛ از اروپا به هندوستان و از آنجا از راه دریا به عربستان و از آنجا به بصره و از آنجا مخفیانه وارد خوزستان و بختیاری شد و از آنجا وارد اصفهان شد و ریاست نهضت جنوب را به دست گرفت و سردار بهادر را برای جمع آوری سوار به بختیاری فرستاد و پس از تجهیز نیرو رهسپار تهران شدند . اردوی مجاهدین بختیاری از اصفهان و مجاهدین گیلان به فرماندهی سپهدار تنکابنی از رشت در یک روز ؛با هماهنگی قبلی ؛ به طرف تهران حرکت کردند . سردار اسعد در روز ۲۹خرداد ۱۲۸۸با هزار سوار مسلح روی به طرف قم نهاد و آنجارا بدون دشواری به تصرف در آورد و خبر استقرار خود در قم را به اطلاع سپهدار رساند و سپهدار که زمینه را مساعد یافت به پیشروی بسوی تهران ادامه مسیر داد . مجاهدین تبریز که در جنگ با قوای استبداد ؛ به سرکردگی عین الدوله بودند ؛ با شنیدن این اخبار نیروی تازه ای گرفتند و عین الدوله مایوسانه از محاصره تبریز دست کشید و از آذر بایجان برگشت . در تهران وضع آشفته بود و اوضاع محمد علیشاه نا پایدار ؛ثروتمندان تهران را به قصد نقاط ییلاقی شمیران به نزدیکی سفارتخانه ها ترک میکردند. وحشت در سلطنت آباد حکمفرما است ؛ ودائم اسلحه و مهمات بدانجا حمل میشود و جاهل ها و لوطی ها ی تهران دسته به دسته برای استقبال مجاهدین مشروطه به قم و قزوین میروند.
در کتاب آبی ؛جلد سوم و کتاب نارنجی ؛جلد دوم ؛ آمده است ” روز ۱۲ ژوئن کنسولهای روس و انگلیس در اصفهان که دستور داشتند از پیشروی بختیاریها بسوی پایتخت جلوگیری کنند ؛ به قم آمدند و سردار در جواب نگرانی دو دولت روس و انگلیس گفت فشار افکار عمومی اورا مجبور به حرکت بسوی تهران نموده است . ” درهمین گزارشها امده است ؛ ” تقریبا یک ساعت و نیم با سردار اسعد صحبت نمودیم ؛ به ایشان اطلاع دادیم که به عقیده سفارتین این نمایش انها خیلی بیموقع و به اساس مشروطیت مضر است .” خلاصه دلایل سردار این بود که در تهران مشروطیت وجود ندارد و سفارتین گول خورده اند و او هیچ مقصودی جز استقرار مشروطه واقعی ندارد . به او اصرار شد که ضدیت با سفارتین را ترک و به ارامی به خانه خود مراجعت نماید ؛ او جواب داد بدون اینکه کاری انجام دهد از مراجعت به منزل خود معذور است ؛ اما اگر تقاضای او مورد قبول واقع شود ؛ برای مراجعت حاضر است . از آن تقاضا ها فقط دو فقره را اجالتا میتوانست ذکر کند . ۱- اخراج امیر بهادر ؛ حاکم تهران همراه با پنج شش نفر از مستبدین . ۲- به وکلای جدید مجلس شورایملی امنیت داده شود . بقیه تقاضا ها را نمیتواند اظهار نماید تا اینکه با کمیته ای که برای امروز به قم احضار کرده مشورت نماید و تقاضا ها را کتبا ارائه خواهد داد . ما از ایشان سئوال کردیم که اگر تقاضاها ی ایشان قبول نشود چه میکنند ؛ او در جواب چند بیت شعر خواند که مفاد آن چنین است ” یا مرگ یا آزادی ” و ” یا فتح یا مرگ با افتخار ” . همچنین در تلگراف سابلین ؛مستشار ارشد روسیه آمده است : تهران ۲۲ژوئن ۱۹۰۹ تلاش چرچیل و رومانوفسکی برای اعمال نفوذ در قوای بختیاری به موفقیت نیانجامیده است . سردار اسعد پس از شنیدن مفاد بیانیه هیات فقط چند نظریه ابراز کرد و ضمن تودیع با فرستادگان به آنها اظهار داشت ؛ ” تا دیدار در تهران ” .
نکته مهمی که شاید بعضی از تاریخ نویسان به اهمیت آن پی نبردند آن است که چطور سران بختیاری که همیشه در تصمیم گیری ها ی حساس و مهم مخصوصا در مورد مقام و موقعیت خود دچار تعارض و اختلاف میشدند ؛ در این موقع حساس با اینکه در دو جبهه کاملا مخالف قرار داشتند توانستند با هم کنار بیا یند . در اینجا باید خاطر نشان کرد که در این مورد تدبیر و دور اندیشی و مناعت طبع سردار اسعد بود که قبل از فتح اصفهان در یکی از سفر ها یی که از پاریس به ایران کرد ؛ یک توافقنامه درون ایلی به منظور پیشبرد اهداف اهداف مشروطه و تقویت روابط و اتحاد دو خانواده ؛ در ده ماده و یک متمم ؛ تنظیم و منعقد کرد . این قرارداد محرمانه که در آوریل ۱۹۰۹ منعقد گردید آشکار میسازد که انگیزه آنها برای انعقاد چنین قراردادی تنها مشارکت در جنبش مشروطیت بوده است .
بهر حال در اول ژوئیه ؛ اردوی جنوب به فرماندهی سردار اسعد از قم بسوی تهران حرکت میکند و با تعاقب نیروی دولتی به پیشروی خود ادامه میدهد و اردوی شمال تحت فرماندهی سپهدار ؛ برای الحاق به نیروی بختیاری ؛به طرف کرج پیشروی میکند و بدین ترتیب در بادامک در ۱۵ مایلی تهران بیکدیگر ملحق میشوند و نقشه جسورانه الحاق دو اردو که ۷۰۰ کیلومتر از هم فاصله داشتند ؛ علیرغم صعب ا لعبور بودن راه و تهدید نیروهای دولتی ؛ عملی میشود و طی جلساتی ؛ سران نظامی اردو نقشه حمله به تهران را طرح ریزی میکنند. اردوی ملیون با استتار کامل ؛ از مناطق شاه آباد و یافت آباد که در کنترل قزاقان بود عبور کرده ؛ در ساعت شش صبح از دروازه یوسف آباد ؛ واقع در شمال تهران تهران وارد پایتخت شدند . مانور جنگی درخشانی بود . ملیون به محض دخول به شهر به فوریت مقر سفارتخانه های اروپایی را اشغال کردند و برای آنکه آخرین بهانه روس و انگلیس را از آنها بگیرند ؛ در مقابل درهای ورودی سفارتخانه ها نگهبان گمارده و به محافظت پرداختند .
در تهران با آنکه نیروی مدهش قزاق و چندین هزار سرباز شاهی و تمام نیروهای ارتجاعی مرکز ؛ در برابر انقلابیون عرض اندام میکرد ؛ بیش از سه روز نتوانست مقاومت کند و نیمی از قزاقان به انقلابیون پیوسته و عده زیادی کشته شدند و شاه بهسفارت روسیه و پرچم روسیه پناهنده شد و مابفی قزاقها تسلیم میشوند . در مصاحبه ای که لیاخوف ؛ فرمانده قزاق در پترز بورگ ؛ بعد ها به عمل آورد ؛ نفوذ قوای انقلابی به شهر را فوق العاده توصیف کرد و از آزادیخواهان ؛ دیگر به عنوان یک عده راهزن و اشرار نا منظم نام نمیبرد . او اظهار داشت ” دشمن ما قوی بود و ما چهار شبانه روز در سنگر های خود زیر اتش مداوم قرار داشتیم .” وقتی که تهران فتح شد بلافاصله کمیته ای تشکیل شد و فاتحین تهران به سمتهای وزارت جنگ و وزارت کشور در دولت موقت تعیین شدند و طی صورتجلسه ای ؛ خلع محمد علیشاه و سلطنت احمد شاه را تصویب و عضد الملک ؛ رئیس ایل قاجار را که پیر مرد محترمی بود ؛ به سمت نیابت سلطنت انتخاب نمودند و بیانیه زیر صادر شد .
” اوضاع مملکت نشان میداد که استقرار نظم و امنیت ؛ برقراری حقوق ؛ و اطمینان قلوب ملت بدون تغییر سلطنت ممکن نبود و چون شاه سابق از تنفر ملت نسبت بخود آگاه بود ؛ در سفارت روس ؛ تحت حمایت روس و انگلیس متحصن گردید و به میل خود از تاج و تخت ایران استعفا نموده است . لذا در نبود مجالس سنا و شورایملی ؛ مجلس فوق العاده ای تشکیل یافت و ولیعهد ایران به شاهنشاهی انتخاب گردیده است . ” امضا سپهدار سردار اسعد
گفته میشود که مقام نیابت سلطنت به سردار اسعد پیشنهاد گردید ؛ اما او از قبول آن خود داری نمود و در جواب کسانی که جویای علت شده بودند گفته بود ؛ ” من دارای برادران و عموزادگانی هستم که همطراز من میباشند و مسلما این مقام باعث میشود که در خانواده ام و ایل اختلالاتی بوجود آید ؛ این است که از این مقام و حتی بالاتر هم صرف نظر مینمایم . ”
وقتی احمد شاه را به تخت نشاندند ؛ پاهای او به زمین نمیرسید . بختیاریهایی که پشت سر او صف بستند و عکس گرفتند ؛ عبارت بودند از سردار اسعد . سردار بهادر . و سردار فاتح پدر شادروان شاپور بختیار ؛ آخرین نخست وزیر مشروطیت ! .در این موقع موزیک سلام نواخته شد و سردار اسعد دستش را روی شانه احمد شاه گذاشت و این شعر را خواند ؛
زتوران به ایران زایران به تور زبهر تو پیمودم این راه دور
طرفداری بختیاریان از قیام ضد استبدادی ؛ باعث شد تا نام این ایل در صحنه ملی و بین المللی مطرح شود .افسوس که دستاوردهای این انقلاب دموکراتیک به بار ننشست و ما بعد از یک قرن ؛ کماکان شاهد استمرار استبداد میباشیم .
فرامرز بختیار آلمان – جولای ۲۰۱۲