مثل معماری بومی است. آیا رواست که ما همهی خانههای روستایی یا ساختمانهای بومی مناطق مختلف و شهرهای تاریخی کشور را تخریب کنیم به جرم این که چرا معماریشان مانند معماری تهران نیست؟ اگر نه، پس چرا بر سر زبان مادری اقوام که میراث تمدنی و جزئی از ثروت هر جامعه است چنین میآوریم؟ قتل زبان مادری با نسلکسی و نژادپرستی تفاوتی ندارد. جامعهای که یک زبان را بر همه زبانههای مادری تحمیل میکند یک جامعه نژادپرست است که میخواهد یک زبان را که آن را زبان برتر میداند بر بقیه حاکم کند. شما چه بخواهید یک، نژاد را نسبت به سایر نژادها برتری بدهید چه یک زبان را، چه یک مذهب، و چه یک ایدئولوژی را، فرقی نمیکند همه به معنی نوعی نژادپرستی است.
چه تناقضی است که ما از یک سو سرمایههای زیادی را برای حفظ کتبیهها و آثار مرده تاریخی خرج میکنیم و از سوی دیگر سرمایههای زیادی را برای محدود کردن و تضعیف زبانِ زندهی مادریِ اقواِم ایرانیِ غیرِفارسی زبان صرف میکنیم. تخریب زبان به تخریب فرهنگ و تخریب فرهنگ به تخریب هویت میانجامد. آنگاه وقتی هویت تخریب شد جای آن را نفرت و خشونت پر خواهد کرد. زبان مادری ابزار بسط سرمایه اجتماعی است و تخریب آن یعنی تخریب سرمایه اجتماعی. ما گمان کردهایم که با فارسی سازی همه چیز در استانهای غیرفارسی زبان، به بسط انسجام، اجتماعی کمک کردهایم. اما چنین نیست. زبانِ تحمیلی نوعی مقاومت درونی در یادگیرنده ایجاد میکند و او را آماده میکند تا در زمان مقتضی انتقام خود را از گروه تحمیل کننده بگیرد.