در کشورهای دمکرات بدلیل احترام به حقوق یکسان برای تمامی ساکنین و جلوگیری از خلق دیکتاوری ها همزمان با انتخاب کانون قدرت و ساختار حکومت از جانب مردم، “حق تعیین سرنوشت” نیز برای اقلیتهای ملی، در کنار حقوق افراد و اقشار جامعه رسمیت دارد اما در ایران هیچگاه در دولت این اصل بررسی نشده چراکه همواره دولت، وابسته به دیکتاتور وقت «شاه یا ولی فقیه» بوده و جیب مبارک از زندگی و سرنوشت خلق مهمتر بوده است. بعنوان مثال در کشور “کانادا” اصل حق تعیین سرنوشت و ملتهای این کشور در قانون دارای رسمیت و معتبر هستند، چندین بار نیز همه پرسی در ایالتی که ملیت ساکنانش فرانسوی است، «ایالت “کبک”» تصمیم برای آینده و سرنوشت این ملت را به خودشان واگذار کرده است و کبکی ها به ماندن در جغرافیای کانادا رای داده اند. فراموش نکنیم هر ملتی آرزوی رشد و ترقی را در دنیای امروز برای آرمانهای ملی خود دارد اما با دمکراسی و احترام به حقوق یکدیگر میتوان آرمانهای ملی را با ملت یا مللی دیگر تحت نام کشوری به اشتراک گذاشت در غیر این صورت و با زیاده خواهی و انکار حقوق هم نه تنها اشتراک نمی تواند بوجود بیاید بلکه عداوت و دشمنی ریشه خواهد زد.
در ایران همانگونه که اشاره شد بعد از مشروطیت با طرح ملت ایران و تلاش برای تمرکز قدرت در مرکز تمامی ملت های این کشور از لحاظ فرهنگی مورد تعارض قرار گرفتند چرا که اسمی از ملت های موجود نمانده و همه را ملت ایران مینامند. هر گاه ملتی نیز خواستار حقوق اولیه همانند تحصیل به زبان مادری و یا حکومت محلی «خودمختاری یا فدرال» وهر کدام از ابتدایی ترین حقوق ملی و شهروندی شده اند برچسپ تجزیه طلبی و یا ارتداد و موارد دینی از طرف رژیم حاکم، باعث تحریک احساسات اکثریت شده که در نتیجه کشتار و جنایاتی در تاریخ برای حکومت ها به مانند لکه ننگی به ثبت رسیده است. طبیعی است در اینچنین کشوری حس “رهایی” در اقشار مورد ظلم قرار گرفته بوجود بیاید و حال اگر ظلم در حکومتهای مختلف تکرار شده باشد حس “استقلال” جای رهایی را بگیرد. این نوع اقدامات عالیجنابان در فارس زبانان ایران و بعضی افراد ناآگاه از هویت ملی خود در ملیتهای ایران باعث بوجود آمدن “ناسیونالیسم ایرانی” و در جمعی از گروه های اپوزیسیون نیز پدیده ای بنام “شوونیسم ایرانی” را خلق نموده که در حال حاضر بزرگترین عامل در مقابل شکل گیری اتحادی میان مخالفان حکومت آخوندی می باشد.
وابستگی به کشوری دارای ملت های غیر واحد مستلزم ضمانت برای اجرای دمکراسی و برابری حقوقی همه مردم آن کشور میباشد. انکار هویت و پایمال نمودن حقوق اساسی بخشی برای سروری وحکمرانی بخشی دیگر آینده ای همانند اتحاد جماهیر شوروی سابق و فروپاشی را برای کشورهای کثیرالمله بهمراه خواهد داشت که البته برای ایران به نسبت وسعت و تعداد ملل این جغرافیا، شاید بدتر از آن روزهای شوری باشد. اپوزیسیون ایرانی بدانیم اکنون زمان برطرف کردن سوتفاهم ها و نزدیکی ملیتهای ایرانی است. با احترام به تمامی حقوق متقابل، بجای انکار هویتی از کشوری واحد چراکه “اصل حق تعیین سرنوشت” خط قرمز برای آینده ملیتهای ایران است و این جبر تاریخ است به این ملیتها نه انتخاب من یا شما. تاریخ نشان داده که قدرت نامحدود و متمرکز در ایران در عرض چند روز دوست دیروز را امروز دشمنی ساخته که با هر سلاحی فرمان کشتار ملیتها سر دهد، و نه فراموش شدنی است و نه قابل بخشش. شما را به روزهای انقلاب ۵۷ رجوع میدهم؛ “خمینی” تا رسیدن به قدرت دم از انواع حقوق همسو با قوانین روز دنیا میزد و به پشتوانه “این ملت” دولت تعیین میکرد… . تمامی سخنان فعلی اپوزیسیون ظاهرا دمکرات خواه نیز، در همان روال برای فریب ملیتها و در کل کسب کرسی در حاکمیت است و اما امروز روزی دیگر است…