مشکلات سیاسی و عدم دموکراسی در ایران را باید از دیدگاه رفتار شناسی و روانشناسی ملی و آسیب شناسی اجتماعی مورد بررسی قرارداد .ایرانیان مدت یک قرن است که محروم از آزادی هستند و علیرغم خیزش های سیاسی متعدد که داشته اند , آنچه همواره ثابت مانده است استمرار استبداد بوده است .
فقدان دموکراسی در ایران باعث شده است تا اندیشمندان و کنشگران سیاسی حوزه نظری به جستجوی علل و دلائل مختلف بپردازند .در نتیجه عوامل مختلفی را ارائه داده اند .از قبیل .سنتگرایی .سنترالیسم و استبداد ؛شکستهای تاریخی ؛استعماروکلنیالیسم .خودکامگی فردی و فرهنگ خشونت طلبی و حماسه سرایی.
ساختار استبداد بصورتی است که خشونت و دیکتاتوری رادر جامعه رواج میدهد واز هر نفر در اجتماع یک مستبد کوچکی میسازد بر علیه دیگری .پدر رفتار دیکتاتور مابانه ای در خانه دارد و هیچ انتقادی را نمیپذیرد . برادر بزرگتر مستبدی است برای خواهر و برادر کوچکتر . در خارج از محیط خانواده معلم و ناطم مدرسه دیکتاتورهای خشنی هستند که نوجوانان را با دیکتاتوری و خشونت زبانی و فیزیکی هر روزه مورد اصابت قرار میدهند .درمحیط های بعدی هم در دانشگاه و سربازخانه و ادارات هم به همین منوال عمل میشود . شخصی که در جامعه استبدادی زندگی میکند ؛ از مفاهیم و رفتارهای دموکرات و منش آزادیخواهی بی اطلاع میماند و به مرور زمان با اصطلاحات و واژگان دموکراسی بیگانه میگردد .
حکومت مرکزی که انحصار قدرت و ثروت رادردست دارد ؛ برای حفظ موجودیت خود متوسل به زور میگردد و زورمداری در جامعه ارزش میگردد .دولت مرکزی انتقادناپذیر است و خودرا مسئول پاسخگویی به مردمان نمیداند . سانسور و اختناق را حاکم بر جامعه میکند و از بسط اطلاعات و تشکل مردم که خواستار احقاق حقوق خود میباشند جلوگیری میکند .کلیه مدیای گفتاری و تصویری در اختیار دولت زورمدار است و کودکان و جوانان هیچ مکانی برای کسب مفاهیم دموکراسی ندارند .همانطور که حاکمیت موجودیت خودرادر نفی وجود دیگران میپندارد . افراد جامعه هم با تبعیت و تقلید از دولت ؛ در جامعه به نفی یکدیگر میپردازند . اشخاص از نطر روانی از ابراز وجود دیگران ناراحت میشوند. درنتیجه ادبیات تحقیر و توهین در جامعه گسترش پیدا میکند وجوک سازی و تحقیر هموطنان ؛ گفتمان غالب در جامعه میگردد .دولت چون از حل مسائل و مشکلات عیده ای که آفریده است عاجز است ؛ احساس حقارت میکند و برای برونرفت از این سرخوردگی ؛ به رجز خوانی رو میاورد و با تبلیغات و بزرگنمایی های کاذب و داستان باستان و خودستایی و کوچک نگاری دیگران ؛ به حل این مشگل میپردازد.در جامعه ای که سابقه ۹۰ ساله خودکامگی فردی و استبداد مذهبی و غیر مذهبی دارد ؛ هیچگونه انستیتو و نهادی که مردم را با مفاهیم انسانی و حقوق بشری آشنا سازد وجود ندارد و مردم هیچ الگوی مناسبی ندارند تا از آن تبعیت کنند . جلوی رشد روشنفکری گرفته شده است ؛ اندیشه ها آزادنیستند ؛ مردم از ابراز عقیده خود هراسان هستند و اگر هم در مناسبتهایی اقدام به اعتراض کنند ؛ مجبور هستند در لفافه ویواشکی و با ایما و اشاره و استعاره و توسل به شعر ؛مطلبی را عنوان کنند . در چنین جامعه ای اشخاص حقیر و بی ارزش میگردند . حکومت استبدادی سفله پرور است و از آزادگان و سرافرازان بیزار است . کلیه ادبیات و تمثیل و ضزبالمثلها در چنین جوامعی در حول سربزیر بودن و بره صفت بودن و انقیادپذیر بودن طی طریق میکند .ضزبالمثل “زبان سرخ سر سبز میدهد برباد “بدین مفهوم است که اگر میخواهی زنده بمانی حرف نزن و ساکت باش و اعتراضی نکن .هیچگونه جنبش اعتراضی تشکیل نشود و هیچگونه انتقادی صورت نگیرد .حقایق راکتمان کن وناگفته های تاریخ را عیان نکن .ضربالمثل “راضی به رضای توام “یعنی من هیچ برنامه و هدفی ندارم و توان هیچ کاری راندارم .ضربالمثل “سری را که درد نمیکند دستمال نمیبندند ” یعنی درامور جامعه دخالت نکن و وظیفه شهروندی خودرا اجرا نکن و خاموشی اختیار کن .ضربالمثل “خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو “اشاره ایست به یکسان سازی دولتی و پرهیز از تنوع فرهنگی زبانی .یعنی از خلاقیت و تفکر و نوآوری دوری کن و درغیر اینصورت ترا رسوا میکنیم ؛ باید همرنگ کسانی شوی که نماز جماعت میخوانند و همان کاری رابکنی که عوام انجام میدهند .در چنین جامعه ای خلاقیت و اختراع و اکتشاف باعث رسوایی ودردسر میشود .درادبیات استبداد نظیر اینگونه تمثیلها زیاد است که به همین بسنده میکنیم و در مجموع باید گفت این ضربالمثلها جامعه را بسوی اعتقاد به تقدیر و سرنوشت و شانس ودعا والتماس دعا رهنمون میکند واین خواسته استعمار واستبداد میباشد .برای نیل به دموکراسی و رسیدن به این خواسته ایرانیان که یکصد سال است به دنبال ان هستند باید اول کلیه ادبیات سرکوب و تحمیق مردم به دور افکنده شوند و سنتهایی که باعث استمرار استبدادگردیده اند از جامعه زدوده شوند و و به جای آنها مفاهیم آزادگی و انسانی واحترام به دیگری و شناسایی متقابل هویتها و فرهنگها جایگزین گردند .درچنین جامعه ای حقارت وبردگی و تن دادن به ظلم ظالم وسیله ای میگردد برای کسب درآمد و رفاه و ستایش از سرکوبگر . مردم در چنین جامعه ای بایکدیگر ستیز دارندو به نفی یکدیگر میپردازند ودر مقابل بیگانگان وطنفروش ونوکر صفت و اماده اجرای اوامر میگردند .باید ارزش های دموکراتیک و آزاد اندیشیدن واستقلال فکری در جامعه به مرور در خانواده ها که کوچکترین واحد اجتماعی هستند تولید ورشد پیدا کنند و به سایر اقشار جامعه انتقال پیداکنند تا شرایط مناسب برای ایجاد یک جامعه سالم و سرافراز ودموکرات ایجاد گردد .
فرامرز بختیار
بیشتر بخوانید:
ترفند های استبداد داخلی
موثر ترین حیله ها؛کهن ترین حیله ها هستند… دولت مرکزی با هماهنگی با استعمار خارجی …