اقتدار یک دولت سالم و بر آمده از آرای ملت در این است که در جهت رفاه و آرامش و پیشرفت شهروندان خود سیاستگزاری کند . در کشورهای پیشرفته صنعتی که پروسه ملت – دولت را طی کرده اند ؛ ما شاهد هستیم که دولتها توسط انتخابات سالم و احزاب سیاسی بر روی کار میایند و میروند . هدف اصلی این دولتها فراهم اوردن موجبات پیشرفت و حمایت از کرامت و ارزشهای انسانی است .در قانون اساسی المان اولین جمله این است که ” مهم ترین اصل ؛ احترام به عزت و کرامت انسان است “.معیار سنجش اقتدار در این کشورها ؛ از نظر اقتصادی ؛ میزان ارزش پول رایج است در مقایسه با دیگر رقبای اقتصادی ؛ میزان تولیدات صنعتی و ارزش صادرات سالانه و کمک های اقتصادی به مردم خود در مراحل مختلف ؛ از بدو تولد که هزینه های بارداری را میپردازند تا دوران کودکی و نوجوانی که به هر شخص دولت مبلغی پرداخت میکند و هزینه تحصیلی و کمک هزینه مسکن و بیکاری و هزینه تعطیلات سالیانه و گردشگری است .از نظر اجتماعی ؛ تمام هم دولت این است که موجبات سرگرمی و نشاط شهروندان خودرا فراهم سازد و با استفاده از آمار صحیح و علمی؛ محاسباتی انجام دهد که بتواند بهتر برنامه ریزی کند .برای مثال ؛ آمار دارند که میزان اکسیژن لازم برای تنفس برای کل جمعیت چقدر است . چه میزان فضای سبز برای ایجاد اکسیزن لازم است و یا متراژ لازم برای کل جمعیت کشور برای مسکن چقدر باید باشد .هر نفر چند متر مربع برای زندگی لازم دارد و یا تعداد تختهای بیمارستان نسبت به جمعیت کشور چگونه است . آمار خودروها نسبت به جاده ها و اتوبانها چیست .و یا جاده های مخصوص دوچرخه چگونه بصورت شبکه به هم وصل میشوند و از این قبیل موارد .میزان زمینهای ورزشی نسبت به جمعیت مناطق چیست .چه تمهیداتی برای سالمندان باید در نظر گرفته شود .ولی با وجود اینهمه قدرت و پیشرفت ؛ هیچگاه خودرا مقتدر نمی نامند .
اما در کشورهای جهان سوم که از غافله پیشرفت صنعتی و اقتصادی جا مانده اند و هیچگونه تولیدات صنعتی و رفاه اجتماعی ندارند ؛ مرتب دم از اقتدار میزنند .از نظر اقتصادی؛ در حالیکه ارزش پول آنها ۱۵۰ هزار برابر کمتر از ارزش دلار و یورو است و اصولا هیچگونه صادرات صنعتی ندارند و کلیه اجناس و ملزومات خودرا وارد میکنند ؛ احتکار و اختلاس و دلالی و فروش ارز دولتی را در بازار به نرخ آزاد؛ اقتصاد مینامند و مرتب از پیشرفت اقتصادی دم میزنند .از نطر اجتماعی ؛ احتیاج به گفتن نیست ؛ چنان شرایط اجتماعی سختی به وجود اورده اند که هر روزه شاهد ان میباشیم .از هم پاشیدن خانواده ها ؛اعتیاد ؛حاشیه نشینی ؛ بی خانمانی ؛ افت اخلاقی ؛خشونت ؛ فقر ؛ تفاخر به مال ؛میزان بیکاری ؛مهاجرت های داخلی ؛ و خیلی دیگر از ناهنجاری های اجتماعی ایجاد کرده اند که مجال نام بردن نیست .
حکومت استبداد مذهبی در ایران ؛ میزان زور گویی و سرکوب مردم را اقتدار مینامد . حاکمان تهران از نقش و وظیفه دولت آگاه نیستند . فکر میکنند وظیفه دولت ایجاد محیط رعب و وحشت و اختناق و سرکوب است و آن را اقتدار مینامند .قاچاق اسلحه به کشورهای همسایه و نادیده گرفتن تمامیت ارضی آنها و گسیل لباس شخصی ها و ترویج تروریسم را اقتدار مینامند .اعدام جوانان و کشتار خیابانی جوانان را با تک تیراندازان مدافع حرم ؛ اقتدار مینامند . از منظر فلسفه زورمداری و زورگویی ؛ به دولتمداری نگاه میکنند و تمام نهادهای دولتی در این راستا فرم گرفته اند و سابقه طولاتنی و تاریخی از این بابت در کشور وجود دارد .
ددر واقع ؛ چنین دولتی در حال احتضار است و نه اقتدار . کشوری که وابسته به واردات است نمیتواند اقتدار داشته باشد . کشوری که از حمایت توده های مردمی و قشر دانشجوبرخوردار نیست نمیتواند مقتدر باشد .کشوری که گندم مورد نیاز نان خودر از خارج وارد میکند و هیچگونه خودکفایی در رابطه مواد غذایی ندارد نمیتواند اقتدار داشته باشد .با تمسک به تاریخ باستان هم نمیشود اقتدار تولید کرد . بلندگوهای تبلیغاتی رژیم در خارج و لشگر فاطمیون؛ برای سرپوش به احتضار رژیم ؛ مرتب دم از اقتدار و عظمت میزنند ؛و مداخلات امنیتی-نظامی خودرا در کشورهای همجوار ؛ امپراطوری مینامند . این دیدگاه باعث میشود تا به خود بزرگ بینی کاذب دچار شوند و برای حفظ وضعیت موجود؛ به شایعه سازی و دروغ پراکنی و حقیقت گریزی روی آ ورند . ولی دیری نخواهد پایید که واقعیتها خودرا نشان خواهند داد و اقتدار پوشالی به یکباره نقش بر آب خواهد شد . تنها عواملی که میتوانند اقتدار ایجاد کنند ؛ میزان عدالت و آزادی و رشد شخصیت شهروندان و احترام به کلیه حقوق انسانی در جامعه و رشد اندیشه و تفکر و دوری از تعصبات و ترویج فرهنگ دیالوگ و شنیدن منطق مخالف است .
بیشتر بخوانید:
دموکراسی پارلمانی و سابقه آن درایران
در قانون اساسى مشروطه, براى جلوگیرى از خود کامکى پادشاه و مشارکت مردم در اداره …