آموزش ؛ یکی از عناصر مهم در امر توسعه و پیشرفت میباشد .چه در زمینه سیاسی و چه در زمینه اجتماعی و فرهنگی .اگر کشوری استقلال نداشته باشد و تحت استعمار باشد ؛ نظام آموزشی هم توسط نیروهای استعماری طراحی و هدایت و اجرا میشود . به همین دلیل نهادهای آموزشی در کشورهای جهان سوم ؛ ستون های اصلی نیروهای استعماری میباشند .
تاسیس دانشگاهها و جهت دادن به انها تحت نام کمک به توسعه و تقویت دانشگاها ؛ باعث شکل گیری نسل اول دانشگاهیان میگردد که زمینه ساز اجرای سیاستهای استعماری میشوند .وظیفه این طبقه جدید تحصیلکرده ؛جهت دادن به اولویتها در راستای منافع کشور استعمار گرو بی اطلاعی ازمسایل بومی و منطقه ای میگردد . نیروهای استعماری در قالب تئوریهای اقتصادی – اجتماعی خواسته های خودرا انجام میدهد.و آرزوهایش را با عمال داخلی عملی میسازد .
این امر در یک قرن گذشته در فیلی پین ؛تایلند ؛اوگاندا ؛ تانزانیا ؛ مصر و ایران عملی شد . بنیاد فورد و بنیاد راکفلر در این امر فعال بودند .توسعه مراکز اموزشی گوناگون اجتماعی –اقتصادی و پیوند انان با دانشگاه های کشور استعمار کننده ؛ یک شبکه ای ایجاد میکند تا کار نیروهای استعماری را در مستعمرات آسان سازد .چون تمام این اعمال توسط کادرها و دانش اموختگان خودی صورت میگیرد ؛امکان ابراز مخالفت داخلی با امپریالیسم را کم میکند .
زمانی که نهادهای اموزشی در کشورهای جهان سوم ایجاد میگردید ؛ نیروها به راحتی به کشورهای خود باز میگشتند و کار توسط دست پروردگان و پرورش یافتگان انان صورت میگرفت .محتوای تمام کتب درسی دانشگاهی ترجمه ای است از متون انگلیسی که در غرب نگاشته شده است و سنخیتی با فرهنگ و جامعه سنتی جهان سوم ندارد .اصول حاکم بر کتب درسی بیگانگی از خود و تقلید و الگو سازی از غرب میگردد . سرمایه داری فرا صنعتی و لیبرالیسم اقتصادی غرب را تحویل دانشجویان محلی میدهند و از ان به عنوان حقیقت مطلق و جهانشمول یاد میکنند .
دانشجوی ایرانی مجبور است تا این دروس را حفظ کند و برای کسب مدرک و نمره قبولی انرا طوطی وار به خاطر بسپارد .تمام این تئوریهای اقتصادی اجتماعی در جهت ایجاد بستر وابستگی به مصنوعات صنعتی غرب و تغییر الگوی مصرف در جهت ایجاد جامعه مصرفی و زندگی انگلی در شهر ها میگردد . جهان بینی خاصی در جامعه استبدادی به وجود میاورند که کارهای منفی در نظر مردم مثبت جلوه داده شود .به این صورت که تبدیل جوامع تولیدی و خودکفا زا به جوامع مصرفی و وارداتی ؛ به عنوان توسعه اقتصادی – اجتماعی به دانش اموختگان الغا میکنند .
برنامه غربی کردن اقتصادی-اجتماعی ایران در سال ۱۹۱۹ توسط دویست مستشار انگلیسی و خادمین محلی انان در دولت مرکزی و به خرج ایران ؛برنامه ریزی و اجرا شد .در راس این مستشاران ؛ دوافسر وزارت مستعمارات انگلیس به نامهای آرمیتاژ و ژنرال دیکسون بودند . درهمان سالها مورگان شوستر امریکایی و بیست نفر از همراهان ؛امور مالی و خزانه داری را را مدیریت و جهت دهی میکردند ودر روز افتتاح مجلس دکتر میلسپو و سرهنگ مک کورمیک حضور داشتند و مدیریت میکردند .
استبداد مرکزی در ایران که توسط استعمار حمایت میشود ؛ موظف میشود به این دانشگاهای خارج کمک مالی کند . در زمان شاه به چندین دانشگاه امریکایی کمک مالی چند ملیون دلاری شد .برنامه اعزام دانشجو به امریکا در همین راستا پایه گزاری شد .تا امکانات تحصیلی برای کادرهای دولتی در اینده تولید کند و مدیران جدیدی را استخدام دولت کنند تا خواسته های استعمار را جامه عمل بپوشانند .ودر زمینه های علوم انسانی و بازرگانی و اموزش و پرورش ؛ طبقه جدیدی وارد عرصه کنند .
همه این فعالیتها باعث میشود تا در جامعه جهل سیاسی اشاعه پیدا کند وطبقه تحصیلکرده ابزاری بشوند در جهت واردات محصولات غربی و نابود ساختن تولیدات داخلی و از بین بردن اقتصاد محلی . وابستگی به غرب به حدی شدید میگردد که کشور تحت استعمار توان هیچگونه تولیدی را نخواهد داشت و باید همه چی وارد کشور شود و صادرات از بین میرود .این امر باعث نابودی اقتصاد میگرددو تورم و گرانی و کمبود مایحتاج عمومی از پی امدهای این ترفند استعماری است که امروزه عواقب منفی ان در کشورما در تمام زمینه ها شاهدی است بر این مذعا .
ملیتهای ایران قربانیان اصلی این ترفندهای استعماری میشوند چون تولیدات انها بی ارزش میگردد و واردات ارزا ن قیمت و تولید انبوه جای تولیدات داخلی انهارا میگیرد و باعث مهاجرت انها و منزوی شدن درحاشیه جوامع شهری میگردد .حمایت استعمار از سرکوبگران داخلی هم مزید بر علت میشود و جوامع تولیدی بومی مورد تهاجم استبداد مرکزی قرار میگیرند و منابع انها توسط پیمانکاران داخلی و شرکتهای خارجی به تاراج میرود .
فرامرز بختیار