نخبگان بومی, در جامعه ای که زبان و نوشتار آنان غیر رسمی و غیر مجاز تلقی میشود ؛باید به زبان حاکمیت و قدرت غالب بنویسند . در نتیجه مخاطب او حاکمیت است و با همزبانان خود ارتباطی پیدا نمیکند . داستان . رمان . مقاله و اشعار ,همه باید به زبان اقلیت حاکم نوشته شود ؛ در نتیجه فرنگ بومی فاقد ادبیات میگردد و منحصر میگردد به بیان تراژدی و نالیدن از روزگار؛یاس و نا امیدی از زندگی .
وقتی به زبان مادری در خانه پدری بنویسیم ؛ آنوقت میتوانیم ادعا کنیم دارای ادبیات هستیم .از این لحظه به بعد می توانیم از ادبیات ملی ؛نام ببریم و در رابط با موضوعاتی بنویسیم که مربوط به رویداد های سرزمین خود میباشند .شاید بتوان در ابتدا آنرا ادبیات مبارزه نامید چون هدف اصلی فراخواندن مردم است برای پیکار در جهت تحقق موجودیت خود . این ادبیات مبارزه باعث میشود تا نسل تحقیر شده و تبعیض دیده ؛دارای مسئولیت گردد و خواستار رهایی از انقیاد و سرکوب شود . از طرف دیگر ؛فرهنگ شفاهی که شامل داستانهای حماسی ؛ اشعار ؛پهلوانیها و حکایات و نقالی و ترانه است متحول میگردد و ادبیات ملی در چهار چوب جامعه امروز و و نیاز ها و کمبود های آن و با توجه به زمان و مکان ؛مطرح میگردد .این تمایل در جامعه پیدا میشود تا از ادبیات سنتی و کهن ؛ در جهت مبارزه با استبداد ,در زمان حال استفاده شود و در گیریهای گذشته تجدید حیات گردند و ادامه پیدا کنند تا حصول آزادی و تضمین موجودیت و به رسمیت شناخته شدن . این نهضت ادبی جدید باعث بیداری وجدان ملی میگردد و جامعه سکون به جامعه تحرک تبدیل میشود و ذهن جامعه شکوفا میگردد و خلاقیت مبارزاتی و پویایی جایگزین مبارزه فیزیکی و لفظی قدیم میگردد .در داستانها و رمانها و کتابهای کودکان ,نو آوری صورت خواهد گرفت و هنر نویسندگی شکوفا خواهد شد و کاراکتر ها تغییر خواهند کرد . ادبیات ملی , به خواسته ها و انتظارات امروز جامعه پاسخ میدهد و از قعر تاریخ خارج میگردد .با افکار عمومی ملت خود رابطه معقول و دوطرفه ایجاد میکند . ادبیات مضحک و کمدی بی ارزش میگردد و سبک ادبی جدیدی پایه گزاری میشود .ادبیات ملی باعث برونرفت از توهمات تاریخی وایجاد میل و اراده به پیشرفت میگردد .و در نهایت جایگزین ادبیات یاس و رخوت و مرثیه خوانی و ذکر مصیبت میشود و جامعه محروم و ایزوله شده را به سوی تعالی و سر افرازی حقیقی رهنمون میگردد .