خاطره شخصی
دهه چهل شمسی تحولات سیاسی زیادی در ایران به وقوع پیوست .اصولا هرگاه دموکرات ها در انتخابات امریکا برنده شوند ؛ در کشورهای اقماری خودشرایطی را دیکته میکنند که باید انجام شود . تا قبل از دهه چهل ؛ وکلای مجلس شورایملی از طبقه الیت سیاسی بودند و و از ترفندهای استعماری روس و انگلیس در ایران آگاهی داشتند و راه های مقابله با آن را میدانستند . زمانی که نیروی تازه نفس امپریالیسم جدید در ایران یکه تاز شد ؛ برای تسهیل امر واردات و توسعه بازار فروش محصولات خود ؛ سعی کرد تا لوایح جدیدی را از طرف دولت دست نشانده خود؛ در پارلمان به تصویب برساند تا غارت منابع و دامپینگ بنجلهای وارداتی؛ جنبه ظاهرا قانونی داشته باشد ؛ اما نمایندگان پارلمان ایران ؛ که هنوز حس استقلال طلبی و میهندوستی در انان وجود داشت ؛ این لوایح را تصویب نمیکردند و فریب اسمهای ظاهر فریب این لوایح را نمیخوردند زیرا سابقه سیاسی و تجربه گذشته را داشتند . این وکلا که اغلب هم از نخبگان سیاسی قومیتها بودند ؛سالها بود که در صحنه سیاسی حضورداشتند برای مثال ؛. افرادی مانند هوشنگ خان صمصام که پسر صمصام السلطنه بود . اومیدانست که چگونه پدرش قراردادهای استعماری ترکمنچای و گلستان را لغو کرد و حاضر شد که خانه نشین شود و تن به وطن فروشی ندهد . ویا دیگرانی چون پسران صولت الدوله قشقایی ؛ سردار معظم بختیار ؛ سردار محتشم بختیاری و مرتضی قلیخان صمصام ..
امریکائیها که سرخوش از پیروزی های متعدد در کودتاهای نظامی در امریکای لاتین و ایران بودند ؛ تحمل این وضعیت را نداشتند و به هویدا؛ نخست وزیر دائم العمر شاه ؛مراتب عدم رضایت خودرا اعلام کردند و هویدا هم به شرفعرض رسانید و شاه هم با امر ملوکانه ؛ دستور انحلال مجلس را صادر کرد و وکلا که صبح به مجلس شورایملی رفتند ؛درب مجلس بسته بود و پاسبانی نگهبانی میداد . پدر منهم یکی از این نمایندگان بود که به عنوان نماینده بختیاری در مجلس بود . قرار بر این شد که انتخابات آزاد در ایران به اجرا درآید .پدرم نامه ای به نخست وزیر نوشت و سوال کرد اگر انتخابات آزاد است شرکت کند . نخست وزیر جواب داد بله ؛ طبق امر مطاع ملوکانه ؛ انتخابات آزاد است .
زمان مبارزه انتخاباتی شروع شد و چون تابستان بود و مدارس تعطیل . پدرم من را هم به همرا خود به کمپین انتخاباتی برد . رفتیم اصفهان و به همراه چند نفراز اعضای فامیل؛ یک جیپ هم کرایه کردیم ؛ فکر کنم روزانه ۱۵۰ تومان با راننده .به هر حال ؛ حدود یک ماه تمام روستاها و ایل و مال و مناطق مختلف را رفتیم و با کلانتران و کدخدایان و جوامع مختلف دیدار و گفتگو صورت گرفت . مهمترین انان که هنوز در یادم مانده است؛ دیدار احمد قلیخان در قلعه شلمزار و یا دیدار عظیمه خانم در قلعه ابوالقاسم خان در اردل و یا دیدار دکتر علیخان ؛ پسر سردار اشجع در سامون بود .برای من که در عنفوان جوانی (۱۳ساله) ؛ بودم دیدار از ایل بختیاری و مناطق کوهستانی کوهدشت و دشتک و آلیکوه و دشتها و مراتع؛خیلی غرورانگیز و جذاب بود .داشتیم به آخرین روزهای کمپین انتخاباتی نزدیک میشدیم که وکیل آینده بختیاری از تهران به بختیاری آمد ؛که اتفاقا پسر عموی پدرم و هم اسم پدرم هم بود . ایشون به پدرم گفت: آقا مجید بیش از این هزینه نکن ؛ من اعتبار نامه ام را هم گرفته ام برای اینکه تشتت ایجاد نشود بیائید فردا به استانداری شهرکرد برویم و من دست شمارا میبوسم و شما وکالت را به من ببخشید و آبرومند به تهران برگردید . استاندار هم سرهنگ ساواک بود و از ساواک تهران در جریان قرار گرفته بود .در استانداری ؛ پدرم به ایشون گفت : من یک و دانگ و نیم قریه دزک را دارم ؛ آنرا میتوانم ببخشم ؛ اما نمایندگی بختیاری بخشیدنی نیست و اگر انتخابات آزاد است ؛ در پای صندوقهای رای گیری مشخص خواهد شد که مردم خواستار چه کسی هستند . کم کم تشنج بالا گرفت و کارتهای الکترال هم در منطقه پخش شد .تعداد ۱۲۰۰۰ کارت الکترال پخش شد که تعداد ۱۱۴۰۰ را از انرا به نام پدرم نوشتند ؛منطقه تحت نظارت ساواک و ژاندارمری وبه هنگ اصفهان آماده باش داده شد . ساواک هم از پدرم خواست که سریعا منطقه را ترک کند . من و آقای منصوری که از بختیاریهای شهرکرد بود؛ شبانه به تهران برگشتیم . نیمه های شب به خانه رسیدیم و زنگ زدیم ؛ مادرم درب را باز کرد وسراسیمه پرسید چه شده ؟ پدر کجاست ؟ گفتیم هیچی ؛ انتخابات تمام شد و پدر هم خواهد آمد . و پدرم هم چند روز بعد آمد و بصورت حسر خانگی در تهران تحت کنترل قرار گرفت .
مجلس جدید شروع به کار کرد و همانطوری که از قبل مهندسی شده بود ؛روزانه چند صد لایحه استعماری را به نفع بیگانگان تصویب میکرد و آنرا بصورت قانون قابل اجرا در میاورد .که نتایج اسفناک انرا امروزه هنوز شاهد هستیم . یکی از این نمایندگان یک خیاط بود . روزنامه فکاهی توفیق ؛ در روی جلد یکی از شماره های خود کاریکاتور این خیاط را کشیده بود که به شاگردش میگفت : من امروز سیصد تا لایحه تصویب کردم ؛ توهنوز این چندتا جا دگمه را ندوختی ؟. و این روزنامه هم تعطیل شد و و توفیق در جای دیگر نوشت : توفیق تو(قیف ) شد .
بیشتر بخوانید:
ترفند های استبداد داخلی
موثر ترین حیله ها؛کهن ترین حیله ها هستند… دولت مرکزی با هماهنگی با استعمار خارجی …