جنبش زنان هویت طلب در مبارزه علیه تبعیض .
.فمینیسم ایرانی هنوز خواهری خود را به هویت ایرانی (فارسـ شیعی) و حفظ تمامیت ارضی محدود کرده و زنان اقلیت- گروه های اقلیت سازی شده- که هویت آنها در تضاد با تعریف هویت ایرانی است را با نام قومگرایی به حاشیه میراند. در ادبیات فمینیستی ایران کمتر به تجربیاتی از زنان ترک آذربایجانی در رابطه با نژادپرستی و استعمار داخلی از دوره پهلوی تا کنون اشاره شده، یا تجربههای متفاوت آنها از طبقههای متفاوت ظلم و ستم در مقایسه با زنان فارس و مرکزنشین کمتر بررسی شده است.تلاش در آفرینش و ساخت دولتـملت ایرانی و هویتی بنام ایرانیت با به حاشیه راندن ائتنیکهای غیر فارس، مذاهب غیرشیعی و غیرمسلمان و حاشیه سازی میلیونها انسان در فقر، با تحمیل اراده اقلیت امتیازدار بر حاشیه سازی شدهها امکان پذیر شده است. سکوت فمینیسم مرکزگرا در مقابل این حاشیه سازی را نمی توان با اصول فمینیسم جهانی و پست مدرن مطابق دانست. درحالی که فمینیسم با همصدا شدن با به حاشیه رانده شدهها قادر است تبعیضها را درک کرده و درصدد رفع آن برآید. ادبیات فمینیسم در ایران٬ هویت زن ایرانی را فارس و شیعه معرفی کرده و در مقابل اقلیتها و در کنار همان سیستمی قرار گرفته که او را به عنوان جنس دوم به حاشیه رانده است.
از نظر من حرکت فمینستی در ایران باید بتواند بنیانهای دولتـ ملت ایرانی متکی بر هویت ایرانی را که درون مایه آن را نظام قوم گرای پدرسالار و مذهب گرا تشکیل می دهد را زیر سوال ببرد٬ چرا که استبداد با تکیه بر این هویت افسانهای، جامعه را در جهت اهداف استبدادی خود چه در شکل پادشاهی و چه تئوکراتیک (دین سالار) بازتولید کرده است. نبود تعریفی نوین از دولتـملت ایرانی و ایرانیت باعث می شود که این دور و تسلسل استبداد در اشکال مختلف خود را باز تولید کند. هیچ تضمینی بر این نیست که نیروهای سیاسی خواهان تغیر شکل حکومت تئوکراتیک امروزی از چپ گرفته تا ملی گرایان این استبداد را به شکلی جدید و بر اساس ایدئولوژی خود بازتولید نکنند. در فضای روشنفکری و حرکتهای اجتماعی امروزین در ایران نیز٬ چشم اندازی از تغیر اساسی و ریشه ای مشکلات تفکری و سیستماتیک دیده نمیشود. بدین دلیل اولین و اساسی ترین مسئله فمینیستها باید برکندن و زیر سوال بردن بنیادها و نهادهای استبدادی و مفاهیمی باشد که استبداد با تکیه بر آن خود را باز تولید می کند. مرکزگرائی اداری، مرکزگرائی هویتی که تمام مکانیزمهای کنترل قدرت را در دستان اداره مرکزی یعنی سیستم دولتی متمرکز و در دستان هویتهای مرکزی (اتنیک، مذهبی، جنسی و طرز زندگی) قرار می دهد، باید از اساس زیر سوال برده شوند. بدون در هم کوبیدن این بنای استبدادی و مرکزی که سیاهچالی از قدرت را شکل داده، که در آن سرعت تغیرات بسیار سنگین است، نمی توان بنیادی جدید را ساخت. در مرکز قرار دادن دولتـ ملت ایرانی و هویت ایرانی، فمینیستهای مرکز را در دام ناسیونالیزیم ایرانی( فارسیـ آریائی) گرفتار کرده و آنان را از عنصر مرکزی یعنی انسان و حقوق انسانی که فمینیستها باید بر آن تاکید کنند دور کرده و در صف ناسیونالیزم ایرانی که شدیدا آلوده به نژادپرستی هست قرار داده است. بی شک با چنین ذهنیتی که ریشه در تبعیض دارد نمی توان همکاری برابری بین فمینیست های مرکز و اقلیت ها داشت .
سویل سلیمانی