در اوائل قرن بیستم ؛افکار تجدد خواهانه و آزادیخواهی از طریق اروپا به استانبول و تبریز و سپس به بقیه نقاط کشور سرایت پیدا کرد .طبقه روشنفکر و الیت سیاسی کشور که در فرنگستان بودند با نحوه حکومتهای دموکراتیک آشنا شدند ودر برگشت خواستار تحولات و دگرگونی در نحوه اداره کشور شدند و علیه استبداد مطلق و خودکامگی فردی حاکم قیام کردند . یکی از چهره های سرنوشت ساز در این انقلاب دموکراتیک ؛سردار اسعد بختیاری بود که در پاریس در کافه دولاپه هر شامگاه بادیگر همفکران خود به مبادله افکار مترقی میپرداخت و اپوزیسیون در آن زمان در سه شهر برلین و پاریس و لندن فعال بود . سردار اسعد مخفیانه به ایران آمد و با تماسی که با شیخ خزئل و صولت الدوله قشقایی گرفت؛ زمینه لشگر کشی به تهران را فراهم ساخت و به درون ایل بختیاری رفت و یک توافقنامه درون ایلی با دیگر عموزادگان منعقد کرد و همپیمان شدند تا حکومت قانون را جایگزین استبداد فردی نمایند .
در تبریز در محله امیر خیز قوای ستارخان و باقر خان تحت محاصره نیروهای دولتی قرارداشتند و به جنگ و گریز مشغول بودند . بختیاریان برای کمک به مجاهدین تبریز ؛ جبهه جدیدی در جنوب علیه اردوی دولتی ایجاد کردند و قوای بختیاری به فرماندهی ضرغام السلطنه؛اصفهان را فتح کردند و انجمن ایالتی و یا پارلمان محلی رادر اصفهان ایجاد کردند و صمصام السلطنه را به ریاست مجلس ایالتی برگزیدند .
سردار اسعد هم خودرابه اصفهان رسانید و با تجهیز یک نیروی سواره نظام و پیاده بختیاری ؛به منظور اعاده دموکراسی رهسپار تهران گردید و با هماهنگی با سپهدار تنکابنی و قوای گیلک ؛در منطقه بادامک در نزدیکی تهران ؛ این دونیروی مجاهدین مشروطه به هم ملحق شدند و علیرغم میل کنسولهای روس و انگلیس ؛که در قم سه روز سعی کردند سردار را از حمله به تهران منصرف کنند ؛از دروازه یوسف آباد وارد تهران شدند و این قوای سه هزار نفره در عرض سه روز بر قوای سی هزار نفره قزاق فائق امدند و استبداد را سرنگون ساختند . نهادهای دموکراتیک در جامعه ایجاد کردند و آزادی مطبوعات و تفکیک قوا و یک نوع فدرالیسم سنتی را پایه گزاری نمودند .
ایرانیان در حال تمرین دموکراسی بودند که کودتای نظامی صورت گرفت و قلدران بیسواد و قزاقانی که در انقلاب شکست خورده بودند ؛با کمک نیروی استعماری وقت ؛مجددا استبداد نظامی را جایگزین مشروطیت نمودند و قطار آزادی را از مسیر منحرف ساختند . دولت متمرکز تشکیل شد و انجمنهای ایالتی و ولایتی تعطیل گردید و جلوی رشد روشنفکری گرفته شد و شاعران را لب دوختند ونویسندگان و منتقدین را روانه زندانها کردند . برنامه یکسان سازی و آسیمیلاسیون و سیاست تک زبانی و تک فرهنگی را جایگزین پلورالیسم سیاسی نمودند و سیر طبیعی و تکاملی جوامع ایران را قطع نمودند و هماهنگی نیروهای دموکرات را به هم زدند و طبقه الیت کشور را ازبین بردند و یک نوع لمپنیسم نظامی را جایگزین آن نمودند . به تمام مناطق ملی و ملیتهای مختلف حمله نظامی شد و کلیه آثار فرهنگی و تاریخی و اموال و احشام به تاراج رفت ؛که آثار و دردهای آن هنوز بر پیکر جوامع ما باقی است . .در نتیجه این سیاستهای غلط و تبعیض و تحریم و نگرش منفی نسبت به مناطق پیرامونی ؛ یک گسل فرهنگی –اقتصادی –اجتماعی صورت گرفت و نیم بیشتر جمعیت ایران فاقد عمران و توسعه و در انزوا و ایزولاسیون قرار گرفت . نتیجه این شد که امروزه بعد از یک قزن ؛ اپوزیسیون در شهرهای پاریس –لندن –برلین ؛ به دنبال دموکراسی و آزادی اندیشه و بیان و سکولاریسم و فدرالیسم ؛هنوز درتلاش است .اما سرداری نمانده است تا اورا به آزادی برساند .